می‌تونی تصور کنی؟

تا حالا چشمتو بستی و خیال کنی توی یک جزیره اسرار آمیزی؟ جزیره‌ای با درختایی که تو در برابرشون یک بند انگشتی و هر برگشون می‌تونه برات یک چتر واسه روزای بارونی باشه. آخه تو این جزیره بارون زیاد می‌یاد. خوب که نگاه می‌کنی دور و برت رو، البته با ترس و لرز که مبادا به یک قبیله‌ی آدمخوار بر بخوری، می‌بینی آدم دیگه‌ای نیست تو این جزیره؛ اما جانداران دیگه‌ای هستن که بعضیاشون چشمای مهربونی دارن و می‌ذارن دست بزنی بهشون و بعضیا انقدر ترسناکند که سریع پشت یک بوته‌ی توت فرنگی قایم می‌شی (اونجا بوته‌های توت فرنگی اونقد بزرگه که راحت می‌شه پشتش قایم شد). این جزیره اسرار آمیز وسط آب‌های کره‌ی زمین نیست که توی یک بطری شیشه‌ای که آب آوردش با آب تمشک روی یک برگ نامه‌ی "کمک، کمک، من در اینجا گم شدم" بنویسید. این جزیره توی یک سیاره دیگه است و از بالای خونه درختی‌تون چشم انتظار رد شدن یک سفینه فضایی هستید تا برای فضانورداش دست تکون بدید. این‌جا آینه نیست و خیلی وقته خودتونو توی آینه ندیدید؛ اصلا فراموش کردید که چه شکلی شدید. بعد از یک روز بارونی، همین‌طور که دارید به دنبال پیدا کردن غذا لابلای درخت‌ها راه می‌رید، به یک گودال آب می‌رسید. عکس چیز عجیب و غریبی را توی آب می‌بینید. به دور و برتان نگاه می‌کنید. پشت سرتان هم کسی نیست. دوباره به عکس توی آب خیره می‌شوید. یک قدم عقب می‌روید، چرا من این شکلی شده‌ام؟

چرا این‌طوری می‌شود؟

سازگاری برای بقا، یک پدیده‌ی علمی است. پدیده‌ای که توضیح می‌دهد چرا آدم‌ها با هم فرق دارند و چرا حیوانات هر کدام یک خصوصیت ویژه دارند. این‌که بعضی آدم‌ها بینی بزرگی یا چشم کوچکی دارند، رنگ پوستشان متفاوت است، این‌که بعضی حیوانات توانایی ویژه‌ای دارند و این‌که؛ اصلا چرا این‌طوری خلق شده‌ایم و طور دیگه‌ای خلق نشده‌ایم، به خاطر این است که در محیطی که هستیم زنده بمانیم. محیط ما فقط در شکل‌دهی افکار و ذهن ما تاثیرگذار نیست، محیط ما شکل و توانایی‌های فیزیکی ما را هم تعیین می‌کند و تغییر می‌دهد. هر عضوی از بدن، هر ویژگی و توانایی انسانی در پاسخ به یک نیاز فراهم شده. اگر استفاده کنیم، قوی‌تر می‌شود. اگر استفاده نکنیم، ضعیف‌تر می‌شود. فردی که در مناطق سرد و خشک زندگی می‌کند با کسی که در شهرهای گرم و شرجی زندگی می‌کند فرق دارد، از رنگ چشم و پوست تا سیستم گوارش و قلبی عروقی. حتی گاهی افرادی که به جای دیگری مهاجرت می‌کنند، بعد از مدتی تغییراتی در خصوصیات فیزیکی خودشان حس می‌کنند. بدن تغییرات را می‌فهمد و برای درست کار کردن خودش را تغییر می‌دهد.
 
کی به چی نیاز داره؟

بله، درست است. سازگاری همه چی هست از موی دماغ شروع می‌شود تا قد و اندازه و هرچه که فکرش را بکنید. گفتم موی دماغ، بگذارید یک چیزی برایتان تعریف کنم. موی دماغ ما انسان‌ها همین است که می‌بینید، حتما می‌دانید که برای جلوگیری از ورود گرد و غبار و آلودگی به درون بدن است. شتر چون در بیابان زندگی می‌کند و آن‌جا هم پر از شن و گرد و خاک است و باد و طوفان هم مشکلاتی درست می‌کند، موهای خیلی ضخیم‌تری توی دماغش دارد. پستاندارانی که گاهی توی آبند و گاهی توی خشکی، مثل اسب آبی، به جای موی دماغ، یک دریچه دارند که وقتی توی آبند بسته و وقتی توی خشکی‌اند باز است. برای ما انسان‌ها بینی جزو سیستم تنفسی و برای حس بویایی است؛ اما حیواناتی هستند که فقط برای دریافت اکسیژن از آن استفاده نمی‌کنند. برای آن‌ها بو کشیدن، مسیریابی هم هست و حتی کاری که ما به اسم" شنیدن" داریم، آن‌ها با " بوییدن" انجام می‌دهند. مثلا یک بز کوهی یک بو می‌فرستد و بز کوهی دیگر یک بو دریافت می‌کند. این‌طوری بزهای کوهی با هم حرف می‌زنند. اسم بینی که می‌آید، یاد فیل نمی‌افتید؟ بینی فیل از عجیب‌ترین بینی‌هاست، آن‌قدر که اول بینی‌اش را می‌بینیم و بعد خودش را. خب فیل به این بینی بزرگ نیاز دارد تا وقت خوردن، غذا را با آن نگاه دارد، خودش را با آن بشوید و از درخت برگ بچیند.

راستش را بخواهید، من اسم گوش را هم که می‌شنوم، یاد فیل می‌افتم. فیل با آن گوش‌های بزرگش که کمک می‌کند در آفریقا مثل بادبزن خودش را خنک کند. در هند، درخت‌های بیشتری از آفریقاست و هوا خنک‌تر است، برای همین فیل‌های هندی کمتر گرمشان می‌شود و گوش‌های کوچکتری از فیل‌های آفریقایی دارند. خفاش‌ها با گوش‌هایشان صدایی را می‌شنوند که انسان‌ها قادر به شنیدن آن نیستند. خفاش‌ها رفت و برگشت صدا را می‌شنوند. مثلا یک صدا تولید می‌شود، می‌خورد به دیوار، برمی‌گردد به گوش خفاش و خفاش می‌فهمد که دیوار کجاست. خفاش در شب پرواز می‌کند و در غار زندگی می‌کند، این نوع زندگی شنیدن را برای او متفاوت از حیوانات کرده است. گوش حیواناتی که روزها بیدارند با گوش حیواناتی که در شب‌ها دنبال غذا می‌گردند فرق دارد. برای انسان گوش فقط وسیله‌ی شنیدن نیست. این که می‌توانیم روی جدول خیابان راه برویم و تعادلمان را حفظ کنیم، لی‌لی بازی کنیم و زمین نخوریم هم به خاطر بخشی از گوش است که وظیفه‌ی حفظ تعادل ما را بر عهده دارد.

زمان‌های قدیم آدم‌ها به خاطر تفاوت رنگ پوست، رنگین پوست‌ها را مسخره می‌کردند و با آن‌ها رفتار بدی داشتند. رنگ پوست هم یکی از سازگاری‌هایی برای سالم ماندن در محیط است و ربطی به شخصیت و آگاهی انسان‌ها ندارد. جایی که آلودگی، امکان خراشیده شدن و بریدگی، نور آفتاب و خشکی زیاد باشد، پوست کلفت می‌شود. مثلا کرگردن و فیل خیلی پوست کلفت‌اند چون بدنشان نسبت به نیش یک پشه هم حساس است. با این پوست کلفت، نیش پشه هم نمی‌تواند وارد بدن آن‌ها شود.

مثال‌های زیادی می‌توان زد که چرا یکی پرمو و دیگری کم موست، یکی بینایی قوی و دیگری ضعیفی دارد، یکی قد بلند و دیگری قد کوتاه است. یکی دو تا چشم دارد و یکی چهارتا. مثال‌های زیادی می‌توان زد که چشم‌های آدم چهارتا شود از دقت و نظم این دنیا. می‌دانید؟! طبیعت یک چشم بزرگ دارد که نگاه می‌کند ببیند کی به چی نیاز دارد تا همان را بدهد.
 
با هم یک کتاب بخونیم

دوست دارید بیشتر درباره تفاوت‌های زندگی و تفاوت‌های فیزیکی انسان و حیوانات بدانید؟ آقای استفن سویچ یک کتاب نوشته که درباره سازگاری برای بقا است. او بینی، گوش، دهان، چشم، پوست و حتی دست و پا را هم بین انسان و حیوان‌ها مقایسه و بررسی کرده. این کتاب توسط گروهی از مترجمان در انتشارات مدرسه چاپ شده است. مجموعه کتاب‌های سازگاری برای بقا، یک کتاب خوب برای شناخت بیشتر تفاوت‌هاست. یک کتاب خوب برای تعجب و شگفتی.

 

نویسنده: افروز ارزه‌گر